پایان نامه روانشناسی منافقان از دیدگاه قرآن و روایات

پایان نامه روانشناسی منافقان از دیدگاه قرآن و روایات پایان نامه روانشناسی منافقان از دیدگاه قرآن و روایات

دسته : فقه و حقوق اسلامی

فرمت فایل : word

حجم فایل : 175 KB

تعداد صفحات : 168

بازدیدها : 256

برچسبها : دانلود پایان نامه پژوهش پروژه

مبلغ : 6000 تومان

خرید این فایل

پایان نامه روانشناسی منافقان از دیدگاه قرآن و روایات

پایان نامه روانشناسی منافقان از دیدگاه قرآن و روایات


قسمتی از متن:

در این فصل روشها و راهکارهای برخورد با منافقان را با استناد به آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم(ص) ائمه اطهار (ع) بررسی خواهیم نمود.

همانطور که رفتار منافقان در جامعه‌ی اسلامی متنوع بوده و آنها برای نفوذ در بین مؤمنان و ضربه زدن به آنها از شگردهای مختلف استفاده می‌کنند. قرآن کریم هم برای دفع خطر آنها و معرفی و شناساندن چهره‌ی کریحه‌ی آنان به مؤمنان، راهکارهای مناسب را به مؤمنان ارائه داده  و دستورالعملهای لازم را بیان می‌فرماید که در مجموع می‌توان سه راه کار و به عبارت دیگر سه نوع برخورد با منافقان را که در قرآن کریم و روایات به آن اشاره شده است به شرح ذیل بیان نمود.

1ـ مدارا با منافقان

2ـ ارشاد و انذار منافقان و دعوت آنها به توبه

3ـ برخورد شدید با منافقان از طریق طرد نمودن و اعلان جنگ با آنها.

6ـ1ـ مدارا با منافقان

از بررسی ترتیب نزول آیات قرآن استفاده می‌شود که تقریباً از سال ششم بعثت به تدریج آیاتی در خصوص معرفی و شناساندن چهره‌های نفاق و همچنین چگونگی برخورد با آنها نازل شده است.[1]

از جمله آیاتی که پیامبر اکرم (ص) را مخاطب قرار داده و چگونگی برخورد آن حضرت را با کفار و منافقین بیان می‌کند، آیات اول و چهل و هشت سوره‌ی احزاب می‌باشد که به ترتیب مورد بررسی قرار می‌گیرد.

«یا ایها النبی اتق الله و لاتطع الکافرین و المنافقین ان‌الله کان علیما حکیما»[2]

«ای پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره دانای حکیم است»

علامه‌ی طباطبایی در بخشی از تفسیر آیه‌ی فوق نوشته‌اند: «از این معنا (نهی اطاعت پیامبر اکرم (ص) از کفار و منافقین) کشف می‌شود که کفار از رسول خدا (ص) چیزی می‌خواسته‌اند که مورد رضای خدای سبحان نبوده، منافقین هم که در صف مسلمانان بودند کفار را تأیید می‌کردند، و از آن جناب به اصرار می‌خواستند که پیشنهاد کفار را بپذیرد و آن پیشنهاد، امری بوده که خدای سبحان به علم و حکمت خود بر خلاف آن حکم رانده بود و وحی الهی هم بر خلاف آن نازل شده بود.»[3]

همچنین علامه طباطبایی در ادامه‌ی تفسیر آیه، روایتی را نقل می‌کنند که «عده‌ای از صنادید و رؤسای قریش، بعد از داستان جنگ احد به مدینه آمدند و از رسول خدا (ص) امان خواستند و درخواست کردند که آن جناب با ایشان و بت‌پرستی ایشان کاری نداشته باشد، ایشان هم با یکتا پرستیش کاری نداشته باشند، این آیه‌ها نازل شد که نباید دعوت ایشان را اجابت کنی و رسول خدا (ص) هم از اجابت خواسته‌های آنان خودداری نمود.»[4]

طبرسی هم در مجمع البیان در تفسیر آیه مذکور نوشته است: «منظور از «لاتطع الکافرین» از اهل مکه، اباسفیان و ابا الاعور و عکرمه و (منظور از) منافقین، «ابن ابی» و «ابن معد» و «طعمه» می‌باشد.»[5]

بنابراین، آیه‌ی مذکور، پیامبر اکرم (ص) را به اطاعت خداوند و ترک تبعیت از کافران و منافقان دعوت می‌کند و به او اطمینان می‌دهد که در برابر کارشکنیهای آنها از وی حمایت خواهد کرد.

و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:

«ولاتطع الکافرین و المنافقین ودع اذیهم و توکل علی‌الله و کفی بالله وکیلا»[6]

«و کافران و منافقان را فرمان مبر، و از آزارشان بگذر و بر خدا اعتماد کن و کارسازی ]چون[ خدا کفایت می‌کند.»

بدون شک رسول خدا (ص) هرگز اطاعتی از کافران و منافقان نداشت. اما اهمیت موضوع به قدری است که به عنوان تأکید بر شخص پیامبر اکرم (ص) و هشدار و سرمشقی برای دیگران روی این موضوع تکیه شده است.

در مورد مخاطب آیه در تفسیر نمونه آمده است: «مسأله‌ی قابل توجه دیگر درباره‌ی طرف خطاب این آیه است با توجه به ماجرایی که در علت نزول آیه نقل کرده‌اند، در این آیات، چند دستور مهم به پیامبر (ص) داده شده است که منظور از رعایت تقوا برای شخص پیامبر (ص) همان احساس مسئولیت درونی است که انگیزه‌ای برای هدایت و بهره‌گیری از آیات الهی است».[7]

در مجمع‌البیان، در مورد «ودع اذیهم: آمده است که: «امر آنان (کفار و منافقان) را به من واگذار و بر من توکل کن چرا که همه آنها در ید قدرت من هستند».[8]

علامه‌ی طباطبایی، در خصوص «ودع اذیهم» آورده‌اند: «آنچه به تو آزار می‌رسانند رها کن و در مقام پی‌گیری برمیا، و خود را مشغول بدان مساز، دلیل بر اینکه معنایش این است که ما گفتیم، جمله «و توکل علی‌الله» است، یعنی تو خود را در دفع آزار آنان مستقل ندان بلکه خدا را وکیل خود در این دفع بدان و خدا برای وکالت کافیست».[9]

بنابراین با استناد به تفاسیر، از آیه مذکور می‌توان این برداشت را نمود که پیامبر اکرم (ص) و مؤمنان، تا آن زمان، مأموریت برخورد فیزیکی با منافقان را پیدا نکرده بودند و علی‌رغم اینکه کفار و منافقان «برای تسلیم ساختن پیامبر (ص) او را سخت در فشار قرار داده بودند و انواع آزارها چه از طریق زخم زبان و بدگویی و جسارت و چه از طریق بدنی و چه محاصره‌ی اقتصادی نسبت به او و یارانش روا می‌داشتند، البته در مکه به صورتی و در دوران مدینه به صورت دیگر، زیرا «اذی» واژه‌ای است که همه‌ی انواع آزارها را شامل می‌شود»[10]

البته در این جا شاید یک ابهام مطرح شود و آن اینکه مگر زمان نزول آیات سوره‌ی احزاب مربوط به جنگ خندق نمی‌باشد و تا آن زمان آیات جهاد و تشویق ترغیب مؤمنان به مبارزه علیه دشمنان نازل نشده بود؟ پس چرا در بخشی از آیه آمده است که «ودع اذیهم» که با مراجعه به تفسیر نمونه، جواب را اینگونه دریافت می‌نماییم که «این آیات بعد از آیات جهاد نازل شده و معنی آن این نیست که مؤمنان هیچ جهادی را بر علیه کفار و منافقان نداشته باشند بلکه این حکمی است که برای همه‌ی اعصار و قرون بوده تا پیشوایان الهی نیروهای زنده‌ی خود را صرف اعتنا به اعمال ایذایی مخالفان نکنند که اگر نیروهای فعال خود را صرف مقابله با این امور نمایند، دشمن به هدف خود رسیده است.»[11]

بنابراین اولین مرحله‌ی برخورد با منافقان، مدارا و تحمل آزار و اذیت آنان و عدم برخورد فیزیکی با آنها می‌باشد که مؤید این گفته، سخن گهربار امام باقر (ع) است که خطاب به «اسحاق» فرمودند: «یا اسحق: صانع المنافق بلسانک و اخلص ودک للمؤمن و ان جالسک یهودی فاحسن مجالسته»[12]

«ای اسحاق: با زبانت با منافق مدارا کن و دوستی خود را برای مؤمن خالص گردان و اگر یهودی با تو همنشینی کرد مجالست او را نکو بدار.

با اینکه نفاق به معنای دورویی و دوزبانی است و اظهار چیزی بر خلاف باطن، اما لازم به توضیح است که هر دورویی و دوزبانی مشمول نفاق نمی‌گردد، چون گاهی انسان به انگیزه‌ی دفع ضرر جانی و مالی و مصونیت از خطر و شر کسی که او را در دل دشمن می‌دارد. با او تظاهر به دوستی می‌کند و او را مدح ستایش می‌نماید که البته این نوع تظاهر دوستی، همان تقیه است که مؤمنان موظف به انجام آن هستند که در فصل اول به آن پرداختیم و در اینجا نمونه‌ای از رفتار پیامبر اکرم (ص) که بیانگر رفتار تقیدآمیز و مداراگونه می‌باشد را نقل می‌کنیم: «مردی برای تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص) اذن دخول طلبید. حضرت فرمود: اذن دهید او را که بد مردی است از قبیله‌ای، چون آن شخص داخل شد، حضرت به نرمی با او سخن گفت به نحوی که حاضران گمان کردند که آن شخص را در خدمت آن سرور قدر و منزلتی است چون بیرون رفت عرض کردند که در اول چنین فرمودی و چون داخل شد با او حسن سلوک بجا آوردی، آن جناب فرمود که بدترین خلق خدا در روز قیامت کسی است که احترام و اکرام او نمایند که خود را از شر او محافظت نمایند و همه اخباری که در خصوص «تقیه» و مدارا وارد شده است دلالت بر تجویز این رفتار می‌نماید و از بعضی از صحابه منقول است که ما بر روی کسانی چند بشاشت و خرمی می‌کردیم که دلهای ما بر ایشان لعنت می‌کرد و همچنانکه اشاره به آن شد جواز این نوع سلوک در وقتی است که ناچار باشد که با آن شخص شریر آمد و شد نماید، نه اینکه مانند اکثر اهل این زمان که به محض دنائت نفس یا ضعف آن یا به طمع بعضی از فضول دنیا یا بتوهمات بیجا با اکثر مردم بنای دورویی گذارده و ایشان را به سخنانی مدح می‌کنند که اصلاً دل ایشان از آن خبر ندارد و این را مدارا و حسن سلوک می‌نامند».[13]

البته خداوند منافقان و مدعیان دروغین ایمان را به حال خود رها نکرده، بلکه با آزمایشهای پی‌درپی، و امتحانها و دچار نمودن آنها به انواع سختی‌ها، اسرار درونی آنها را فاش نموده و مؤمن واقعی را از منافق و طیب و پاک را از خبیث و ناپاک متمایز نموده و اینگونه می‌فرماید:

«ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب...»[14]

«خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این ]حالی[ که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند...»

بنابراین، مدارا و مسامحه پیامبر اکرم (ص) و مؤمنان، با منافقان، دلیل بر این نیست که آنها بر حق هستند و یا اینکه این رفتار مانع رسوایی آنها خواهد شد بلکه خداوند در آیات متعدد ویژگیها و صفات آنها را بیان فرموده که با این ملاک و معیار می‌توان آنها را شناخت هر چند که منافقان در بعضی مواقع از این لطف و احسان و مدارای پیامبر اکرم (ص) و مؤمنان سوءاستفاده نموده و حتی پیامبر اکرم (ص) را ]نعوذبالله[ به ساده‌لوحی متهم نمودند و بنا به فرمایش قرآن این جمله را بر زبان جاری کردند: «ویقولون هو اذن»[15] یعنی: و می‌گویند: «او زود باور است.»

ولی آنها غافل بودند از اینکه پیامبر اکرم (ص) آنها را به خوبی می‌شناسد ولی به خاطر کرامت و بزرگواری که دارد از عملکرد آنها تغافل نموده تا شاید آنان بر سر عقل آمده و از عملکرد گذشته خود شرمگین شوند و حضرت علی (ع) چه زیبا در مورد تغافل فرمودند که:

«اشرف اخلاق الکریم کثره تغافله عما یعلم»[16]

«ارجمندترین اخلاق یک شخص بزرگوار آن است که نسبت به آنچه که آگاهی دارد، تغافل داشته باشد.»

نتیجه اینکه هدف پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) از رفتار مهربانانه و همراه با مدارا، با دشمنان از جمله منافقان، چیزی جز تحت تأثیر قرار دادن آنها و دعوت آنها به اسلام و ایمان واقعی نبود که نمونه‌های آن در تاریخ زندگانی پیامبر اکرم (ص) و امامان، نقل شده که یک مورد آن را از نحوه برخورد مهربانانه امام حسن مجتبی (ع) با یک مرد شامی به اختصار نقل می‌کنیم: «پیرمردی از شام وارد مدینه شد و هنگامی که امام حسن (ع) را دید به دلیل تبلیغات معاویه بر علیه خاندان رسالت، به آن حضرت ناسزا گفت، که امام حسن (ع) در جواب فرمودند: گمانم غریب هستی و گویا امور بر تو مشتبه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی، ازتو خشنود می‌شویم، اگر چیزی از ما بخواهی به تو عطا می‌کنیم... اگر گرسنه باشی تو را سیر می‌کنیم، اگر برهنه باشی تو را می‌پوشانیم... و در پایان فرمودند: اگر بر ما مهمان شوی ما خانه‌ی آماده، وسیع و ثروت بسیار داریم.»



[1]. بازرگان، سیر تحول قرآن، ص 67، البته اکثر مفسران و تاریخ‌نویسان قسمتهایی از احزاب را درباره غزوه خندق (احزاب) می‌دانند که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاده است، از جمله ابن اثیر در الکامل ص 1016، طبری، ص 167 و مغازی 2/239.

[2]. احزاب /1.

[3]. المیزان 16/409.

[4]. المیزان 410/16 ، نمونه 17/187.

[5]. مجمع‌البیان 8/525.

[6]. احزاب (33) / 48.

[7]. نمونه 17/366.

[8]. مجمع البیان 8/569.

[9]. المیزن 16/495.

[10]. نمونه 17/367.

[11]. نمونه 9/368.

[12]. امالی مفید، ص 185، امالی صدوق، ص 628.

[13]. نراقی، معراج السعاده، ص 492.

[14]. ال عمران (3) / 179.

[15]. توبه (9) / 61.

[16]. غرر الحکم و دررالکلم 2/717.

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید